ابوجعفر خثعمى - كه يكى از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام است - حكايت كند:
روزى حضرت صادق عليه السلام كيسه اى كه مقدار پنجاه دينار پول در آن بود،تحويل من داد و فرمود:اين ها را تحويل فلان سيّد بنى هاشم بده؛و به او نگو توسّط چه كسى ارسال شده است.
خثعمى گويد:هنگامى كه نزد آن شخص تهى دست رسيدم و كيسه پول را تحويل او دادم، پرسيد:اين پول از طرف چه كسى براى من فرستاده شده است ؟!
و سپس گفت:خداوند جزاى خيرش دهد.صاحب اين كيسه،هر چند وقت يک بار،مقدار پولى را براى ما مى فرستد و ما زندگى خود را با آن تأمين و سپرى مى كنيم؛وليكن امام جعفر صادق با آن همه ثروتى كه دارد،توجّهى به ما ندارد و چيزى براى ما نمى فرستد،و هرگز به ياد ما فقرا نيست.
(معناى داشتن اخلاص و رياكار نبودن همين است،كه انسان نزد خداوند شناخته شود،نه اين كه براى خدا شريک قرار دهد).
همچنين آورده اند:
شخصى خدمت امام جعفرصادق عليه السلام شرفياب شد و به حضور حضرتش عرضه داشت: ياابن رسول اللّه ! پسرعمويت به شما ناسزا گفته است و نسبت به شما بدگوئى میكند.
پس از آن كه آن شخص سخن چين حرفش تمام شد،حضرت به كنيز خود فرمود تا اندكى آب، براى وضو بياورد؛و چون وضو گرفت و شروع به خواندن نماز نمود،آن مرد گمان كرد كه حتما حضرت صادق عليه السلام براى پسرعمويش نفرين خواهد كرد؛ولى برخلاف تصوّر او،هنگامى كه امام عليه السلام دو ركعت نماز خواند،دست به دعا برداشت و براى پسرعموى خود چنين دعا نمود:
اى پروردگار من! اين حقّ من است و من او را بخشيدم؛و تو جود و كرمت ازمن بيشتر مى باشد، او را ببخش و به واسطه اين عملش مجازاتش مگردان،با شنيدن اين دعا تعجّب آن مرد سخن چين برانگيخته شد؛ و با شرمندگى از جاى خود برخاست و رفت.
أمالى شيخ طوسى: ج 2،ص 290.
جامع الا حاديث الشّيعة :ج 7،ص 457،ح 36
:: موضوعات مرتبط:
داستان کوتاه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 778
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2